کد مطلب:259302 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:194

عفو بی کران
راوی گوید: بریحه ی عباسی كه در مكه و مدینه اهل نماز و دعا بود، برای متوكل نوشت: اگر تو را به مكه و مدینه احتیاجی هست امر كن تا امام هادی علیه السلام را از این جا خارج كنند. زیرا او مردم را به سوی خود دعوت می كند و جمعیت زیادی



[ صفحه 58]



تابع او شده اند.

بریحه چند نامه بدین مضمون برای متوكل نوشت، متوكل یحیی بن هرثمه را با نامه ای به حضور امام هادی علیه السلام فرستاد، در آن نامه نوشت: من مشتاق لقای تو هستم، تقاضا دارم نزد من بیایی.

متوكل به یحیی دستور داد: طوری با امام مسافرت كن كه مطابق میل او باشد.

نامه ای هم برای بریحه نوشت كه منظور متوكل را به عرض امام برساند.

یحیی بن هرثمه به مدینه آمد و نامه ی متوكل را به بریحه داد. یحیی و بریحه هر دو سوار بر مركب شدند و به حضور امام هادی علیه السلام مشرف شدند، نامه متوكل را به آن حضرت تقدیم كردند.

امام علیه السلام مدت سه روز از آنان مهلت خواست. بعد از سه روز به سوی منزل خود برگشت، اسب ها را زین كرده و بارها را بسته دید، و آن حضرت به جانب عراق حركت كرد. بریحه برای بدرقه ی آن حضرت آمد، وقتی كه مقداری از راه طی شد، بریحه به امام عرض كرد: می دانم شما واقفی كه من باعث شدم تا شما را به عراق ببرند، من قسم می خورم كه اگر شكایت مرا به متوكل یا یكی از یاران خصوصی او یا پسرانش بكنی، من هم خرماهای تو را قطع می كنم، دوستان تو را می كشم، چشمه و قنات های زمین های تو را از بین خواهم برد، این كارها را حتما انجام خواهم داد.

امام علیه السلام متوجه بریحه شد و فرمود: اول شكایتی كه من از تو به خدا بكنم امشب است، وقتی كه شكایت تو را به خدا بكنم، هرگز به خلق خدا از تو شكایت نخواهم كرد.

بریحه به دست و پای امام افتاد، گریه و زاری كرد، طلب عفو نمود.

امام هادی علیه السلام فرمود: تو را عفو كردم.